🖍 در بیمارستان شیراز ۱۰ ترکش از چشمم بیرون آوردند و سه عدد شلنگ برای تنفس و تغذیه وصل نمودند و مرا به بیمارستان پارس در تهران منتقل کردند .
قرار بود هر دو پایم را از زیر لگن قطع کنند که قبول نکردم .
یک دستگاه از خارج آوردند و داخل پایم گذاشتند ولی ۶ ماه بیشتر دوام نیاورد و عفونت پایم به تمام بدنم سرایت کرد .
توسط یکی از بچه های بنیاد شهید برای مداوا به کشور آلمان اعزام شدم
وقتی به بیمارستان آلمان رسیدم توی راه تیم پزشکی آلمانی بلند بلند حرف میزدند .
از دکتر مولایی - پزشک ایرانی همراهم - پرسیدم ؛
- اینا چی میگن ؟
- زیادی حرف میزنن
- مثلن چی میگن ؟!
- میگن ؛ شما که نمی تونید بجنگید چرا به عراق حمله کردید ؟
- ای بابا ! ما فقط دفاع کردیم
- اینا این چیزا را نمی فهمن
داخل بیمارستان که شدیم رئیس بیمارستان هم همان حرف ها را تکرار کرد ولی چون زبان آلمانی بلد نبودم جواب ندادم .
فردای آن روز وقتی پزشک آمد که مرا ویزیت کند گفت ؛
- تو با این همه ترکش چطور زنده مانده ای ؟!!!
تیم پزشکی آلمانی و کادر بیمارستان مدام میگفتند ؛
- چرا شما باعراق می جنگید؟
- ما از خاک کشورمان دفاع می کنیم
بقیه ماجرا را از زبان این شهید والامقام بشنوید.
#شهیدانه
@karbalayiha72