عزرائیل نزد مردی ثروتمند آمد تا جانش را بگیرد. مرد، گریه و زاری کرد و مهلت خواست، اما عزرائیل نپذیرفت; گفت: همه دارایی ام را بگیر و فقط یک روز به من مهلت بده. باز هم فایده ای نداشت. مرد گفت: پس فقط به اندازۀ نوشتن یک جمله به من وقت بده. عزرائیل پذیرفت; او نوشت: من خواستم "" "" عمرم را 300 هزار دینار بخرم، اما نشد!!! شما قدر عمرتان را بدانید، چون نه فروختنی است و نه خریدنی. 💯 @karballa_ir 🔙