❤️ "کرانه های عشق" هنگامی که انسان به کرانه های عقلِ خویش می‌رسد، هنگامی که انسان به آستانه‌ی خدا می‌رسد و کماکان گشوده می‌ماند، هنگامی که انسان به آستانه می رسد و اظهارِ عجز میکند، هنگامی که انسان حیرت می‌کند، فضلِ او می‌رسد و انسان را بر می‌دارد و در آغو‌ش می‌کشد. فضل او ممکن است به صورت پیر و استاد و راهنما جلوه کند و سالك را به درونِ معبد ببرد. این اتفاقی بود که برای حکیم سنائی رخ داد. فضلِ خدا بود که به صوتِ شمس نازل شد و مولانا را برداشت و تا عرش بالا برد. مولانا جلال الدین محمد رومی، صدرنشینِ بزم یاران بود، اما شمس آمد و او را بازیچه ی کودکانِ کوی کرد. مولانا زاهد بود و اهلِ وعظ و تدریس، اما شمس آمد و او را ترانه خوان کرد و در کوچه و بازار به رقص در آورد. مولانا شمس را دید و از خود دوباره متولد شد. مولانا درس خوانده و تحصیل کرده بود؛ ذوفنونِ عالَم بود و در فقه و اصول و فروع تسلطی عظیم داشت، اما می‌دانست اینها همه پوشاننده‌ی حقیقت است. او به کرانه های توانِ عقلی خود رسیده و از قیل و قالِ مدرسه دلش گرفته بود. بدین سان، ناگهان فضل خدا، در سیمای شمس طلوع کرد و جان او را برافروخت. آری، در چشم برهم زدنی انسان می تواند به درون معبد راه پیدا کند. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌦کار برای خدا : 🌍 @karbraekhoda