علیه السلام دردل حسینی ها ؛آتشی ز آه افتاد فاطمه پریشان شد ؛کاروان به راه افتاد ای حرم خداحافظ مادرم خداحافظ شانه می‌زند لیلا، گیسوی علی اکبر بوسه می زند آرام ، ابروی علی اکبر اکبرم خداحافظ دلبرم خداحافظ در سکوت شب می گفت ، مادری به چشم تر در میان آغوشم ، بی صدا بخواب اصغر شیر دارم ای مادر لالایی علی اصغر با چه عزتی زینب، می رسددم محمل آمده به استقبال ، با ادب ابوفاضل می شود تماشایی این جلال زهرایی محرمان همه جمع اند، دور محمل زینب تا که سایه اش حتی، دیده نشود در شب وای از آن دمی که کار می کشد سر بازار