هدایت شده از 🇮🇷خادمین مخلص شهر جدید (فازیک)بهارستان🇮🇷
همین طور خمپاره بود که می آمد. حسین عین خیالش نبود. همین طور آرام، یکی یکی دست می کشید روی سر و صورتشان، خاک ها را پاک می کرد، حال و احوال می کرد، می رفت سنگر بعد. آن ها حرص می خوردند حسین انقدر آرام بین سنگرها راه می رود. https://eitaa.com/joinchat/1478689249C92c984b30e