مرا در منزل چانان چه امن عیش! ✍فرض كنيد ما را به منزلى با فرش هاى ابريشم بافت و مجلّل و بسيار قيمتى و سفره اى رنگين با ظرف هاى جواهرنشان دعوت كنند. وقتى احساس كنيم تمام اينها موقّتى و عاريه اى است هيچ دلبستگى براى ما ايجاد نمى كند. اگر همين احساس نسبت به دنيا باشد قطعاً كسى به دنيا دل نمى بندد. مگر مى شود انسان براى يك ميهمانى، هزار جنايت بكند و همه چيز را زير پا بگذارد. برخى دائماً غصّه مى خورند كه چرا فلان كار را نكردم. اگر فلان خانه را خريده بودم حالا قيمتش چند برابر مى شد. اين غصّه‌ها و شادى هاى دنيوى براى آن است كه خود را ميهمان نمى داند. غصّه اموالش را مى خورد كه نكند دزد آن را ببرد يا از بين برود. مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها