اشعار مرحوم نيّر تبريزي در رثاي سيّد الشّهداء عليهالسلام
چون صبا ديد به صحرا بدن بیكفنش خاك ميريخت بجاي كفنش بر بدنش
چونكه از مركب خود شاه به گودال افتاد عهد يزدان به لبش بود و شفاعت سخنش
آخرين بار كه شه جانب ميدان ميرفت خواهرش داد به او كهنهترين پيرهنش
تا كه دشمن نكند خواهش تنپوشحسين كهنه پيراهن او بود بجاي كفنش
گشت آغشته به خونِ دل او پيكر او از سم اسب سواران به بدن تاختنش