سلام
کلیپ رابادقت ببینید.
اصل ماجرا اینه که شهیدمهدی زین الدین برای شناسایی وارد منطقه دشمن می شود، موقعیت را مناسب می بیند میرود نجف وکربلا زیارتی می کند. و در برگشت وارد قرارگاه عراقی ها می شود و به سنگر فرماندهی میرود، می بیند خلوت است؛ چای آماده میریزد و وقتی دارد چای می خورد فرمانده عراقی ها خسته و عصبانی میاد داخل سنگر وبه عربی میگه: یک چای بده بخورم، زین الدین چای میریزد و می برد؛ فرمانده میگه سرباز جدیدی؟ میگه: نعم سیدی! افسره یک کشیده به زین الدین می زند و یک جمله ای می گوید! زین الدین مواضع عراقی ها را شناسایی می کند و برمی گردد، شب عملیات وارد قرارگاه که می شوند مستقیم می رود و فرمانده را اسیر می کند ومی بندند و میگه فردا که روشن شد بیاریدش جلوی من، و... بقیه ماجرا که می بینید....