ناموس مردم🟠 توی محله ی سرآسیاب دولاب تهران، جلوی مغازه پدرش نشسته بودم. آمد و بعد از احوال پرسی گفت: «بشین،الان برمی گردم.» دوید به طرف وسط میدان دنبال دوتا جوان؛از آن ها ردشدو جلویشان ایستاد. نگرانشان شدم. فکر کردم قصد درگیری دارد. رفتم جلوکه نگذارم درگیر شوند. پرسیدم: «چی شده محمد!؟» گفت: «اینا به دخترمردم متلک گفتن. نگران نباش،کاریشون ندارم. فقط میخوام یادشون بندازم که ناموس مردم ناموس خودشونه.» آن دو که با دیدن هیکل پهلوانی محمد کمی ترسیده بودند، باشنیدن حرف محمد عذرخواهی کردند و رفتند. (شهید محمد علی ایجی 🌹) برگرفته از کتاب زندگی به سبک شهدا(دخترانه) ❣ @kashkool