کربلا تاریک شد بدنت ته گودال ماند:
تفسیر عشق، درس الفبای کربلاست
لب تشنه، خضر در پی صحرای کربلاست
«باز این چه شورش است که درخلق عالم است»
نیل فرات تشنۀ موسای کربلاست
عیسی به عرش رفت ولی روضه خواند و گفت
عریان به روی خاک، مسیحای کربلاست
باید علی شود زکریای کربلا
وقتی که روی نی سر یحیای کربلاست
مجنون کجاست تا که ببیند چه چشم ها
دنبال ردّ محمل لیلای کربلاست
بعد از گذشت این همه سال از شهادتش
خلقت هنوز مات معمّای کربلاست
ای با خبر ز سرّ معما! شما بگو!
ای روضه خوانِ ناحیه! آقا! شما بگو.......حسین جان(همیشه خیره نشستم به کنج خوان شما
مرا بس است ز روزی کمی ز نان شما)
دست من گیر که این دست همان است
که سالها بر سر هجران تو بر سر زده ام
خدارو شکر به ته قصه پر غصه عاشقی رسیدین
[جامانده قافله کربلا.خادم الحسین سعیدشهرابی فراهانی.سفرنامه اربعین۱۴۰۳]