🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇
#داستان۴١۴
مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت تکان میداد و بر زمین میریخت.
صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق!
چرا این کار را میکنی؟
دزد گفت:
چه اشکالی دارد؟
بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است.
چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت میکنی؟
صاحب باغ به غلامش گفت:
آهای غلام!
آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم.
آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او میزد.
دزد فریاد برآورد،
از خدا شرم کن.
چرا میزنی؟
مرا میکشی.
صاحب باغ گفت :
این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت خدا میزند.
من ارادهای ندارم کار،
کار خداست.
دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست میگویی ای مرد بزرگوار نزن.
برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیاراست
🌹🌹
🆔┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات_نثار_روح
#پیامبر_اعظم_ص_وآل_او
🌹🌹
🆔🌍کانال
#داستانای_خوبان_روزگار 🌎