چهروضهایست کههرکس روایتشمیکرد
بنای گریه به وضع مصیبتش می کرد
چه می شد از دل آن کوچه برنمیگشتند
قضا به لطف قَدَر خرق عادتش می کرد
برای جمله ی کوتاه هم مجال نداد
وگرنه فاطمه او را نصیحتش می کرد
"زکیّه" هیچ زمان حرف تُند نشنیده
و کاش راهزن این را رعایتش می کرد
حرام لقمه به مادر دو دست سیلی زد...
گلی که لمسِ نسیمی اذیتش می کرد
آهای گریهکنان! فاطمه زمین افتاد
هجومِچکمه جسارت به ساحتش میکرد
یکی ز تکّهی آن گوشوارهها گم شد
حسن وگرنه همان شب مرمتش میکرد
عذاب روحی فرزند،داغ ناموس است
مغیره هم چه جفایی به غیرتش می کرد
▪️
دعای مادرم این روزها فقط مرگ است
اجل ز طعنه ی همسایه راحتش می کرد
✍بردیا محمدی
#فاطمیه
#امام_زمان
✅
@montazar