🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 😁 پسرخاله زن عموی باجناق😐 یک روز سید حسن حسینی از بچه‌های گردان رفته بود ته دره‌ای برای ما یخ بیاورد.❄️ موقع برگشتن، عراقی‌‌ها پیش پای او را با خمپاره هدف گرفتن،😢 همه سراسیمه از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود،☹️ بغض گلوی ما را گرفت بدون شک شهید شده بود.😢 آماده می‌شدیم برویم پائین که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند،😐 پرسیدیم: «حسن چه شد؟»😳 گفت: «با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم،😶 پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود.😨 خیلی شرمنده شد، فکر نمی‌کرد من باشم والا امکان نداشت بگذارد بیایم. هرطور بود مرا نگه میداشت!»😂😂😂 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™