ماشینم پنچر شد
با لباس روحانیت نمیشد پنچری گرفت
عمامه رو کنار گذاشتم و مشغول تعویض لاستیک شدم
شاید یک دقیقه نشد. یه ماشین اومد جلوی ماشینم وایستاد
یهو یکی از این گولاخ های خالکوبی دار از ماشین پیاده شد. گفتم خدایا اول صبحی رحم کن
گفت حاجی پا شو بذار من لاستیک رو عوض کنم.
اصرار کردم که خودم عوض می کنم لاستیک رو. نذاشت. عوض کرد و وقتی تموم شد پیشونی م رو بوسید و گفت من مدیون این لباس م.
پی نوشت :
جفای یک عده نامرد را به پای مردان سرزمینم نمیگذارم.
"حسین مداحی"
@twiita