🌷 .... 🌷ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذاخوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید.... 🌷تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. اینقدر کارش برام زیبا بود که تا الآن توی ذهنم مونده. 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید مهدی زین الدین 📚 کتاب "یادگاران" ص ۱۹