خاطره ای از امام خمینی
«مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام در قم بود، نقل میکرد: روزی با امام در حال رفتن به درس مرحوم آقای شاهآبادی بودیم. زمستان بسیار سردی بود، از کنار مدرسه حجتیّه عبور میکردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچهها و کهنههایی را میشوید. نمیدانم مال خودش بود یا کلفَت بود. میدیدیم که یخهای رودخانه را میشکست و کهنه میشست، بعد دستش را از آب بیرون میآورد و مقداری با دمای بدنش گرم میکرد و دوباره لباس میشست. امام قدری به او نگاه کرد، بعد به من فرمود: «شما بروید، بعد من میآیم.» عرض کردم: «چه کاری دارید؟ اگر امری هست، بفرمایید.» گفتند: «نه، شما بروید» و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباسها را شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد نشانی آن خانم مستمند را از او گرفتند. هر چه از ایشان پرسیدم قضیه چه بود، فرمودند: «چیزی نبود». بعد معلوم شد به آن خانم گفتهاند: «شما بیایید منزل، من دستور میدهم آب گرم کنند و دیگر اینجا نیایید. با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمکتان میکنم»۱
این خاطره مربوط به زمانی است که امامخمینی «شرح دعای سحر» و «تعلیقه بر شرح فصوصالحکم ابنعربی» را مینوشتند؛ یعنی در دهه سوم عمر خویش، امام در سالهای بیست تا بیست و هشت سالگی بودند؛ اما گویی عطر و جلوه شرح دعای سحر و تعلیقه بر فصوص، در همین خاطره جلوه کرده است. کدام روحانی حاضر است برود کنار زن مستمندی که در سرما و یخبندان کنار رودخانه لباس و کهنه میشوید، بنشیند، احوالش را بپرسد، کمک کند، با دست یخها را بشکند و لباس بشوید، بعد به زن بگوید برای شستن لباسها به خانهاش برود، تا برایش آب گرم آماده کنند؟! دیگران از جمله ما، اگر چنین صحنهای را هم ببینیم، نمیبینیم و عبور میکنیم.
دل همچو سنگت ای دوست، به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد، که بگردد آسیابی!
اما نمیگردد و نه اشک چشم سعدی و نه گریه حافظ:
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ روی
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست!
این نگاه امامخمینی به مردم، تفسیر ایمان و عمل صالح در عالیترین وجه ممکن است، وگرنه اذکار مدام، اصواتاند که بر زبان میگردند و کتابها، سیاهی مرکباند که بر سپیدی کاغذ نقش شدهاند. وقتی امام میرود مثل همان زن مستمند، یخ را میشکند و برای او و کمک به او لباس میشوید، به اوجی از ایمان و عمل صالح دست پیدا میکند که به وصف نمیآید. خداوند نه دریچههای دانایی، بلکه دروازههای آسمان را به روی چنین انسانی باز میکند:
ـ و فُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَت أَبوابًا (النبأ، ١٩).
قلوب مردان، را سرشار از محبت او میکند. کسی که تا به این حد لطیف و رقیقالقلب است، در هفتم خرداد ماه سال ۱۳۴۲، در نامه به آیتالله سیداحمد خوانساری و دعوت از ایشان به فراخواندن مردم به مقاومت و قیام، نوشتهاند: «شما باید مردم را دعوت به قیام کنید. شما باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعی که میخواهیم دستور قیام بدهیم، آنها آماده باشند تا ریشۀ شاه و دولت را از میان برداریم.»۲
این اتفاق که به تحقق افسانه میمانست، در بهمن ماه ۱۳۵۷ افتاد، نظام سلطنتی منهدم شد؛ چنانکه امام پیشبینی کرده بود، ملت ایران و انقلاب ایران، شاه و خاندان او و وابستگان او را از ساحت قدرت برکنار کرد. این ویژگی امام، محبت و صلابت، تلفیق آب و آتش، پولاد و پرنیان، جلوهای از صفات خداوند است. همان متخلّق بودن به صفات الهی، که در دعای افتتاح تبیین شده است:
«و أَیقَنتُ أَنَّکَ أَنتَ أَرحَمُ الرَّاحِمِینَ فى مَوضِعِ العَفوِ و الرَّحمَه، و أَشَدُّ المُعاقِبِینَ فِى مَوضِعِ النَّکالِ والنَّقِمه، و أَعظَمُ المُتَجَبِّرِینَ فِى مَوضِعِ الکِبرِیاءِ و العَظَمَه»: یقین دارم که در جای بخشندگی و رحمت، مهربانترین مهربانانی و در جای کیفر و انتقام، سختترین کیفرکنندهای و در جایگاه بزرگمنشی و عظمت، بزرگترین قدرتمندی».۳
منبع: کانال عطاءالله مهاجرانی
🌹
@kavasayat🌹