˚˙༓࿇༓˙˚˙༓⚘࿇⚘༓˙˚˙༓࿇༓˙˚ قلم در دست میگیرم و با نام خدای خویش آغاز می کنم.. داستانم را از ساعتی نقل میکنم که به من مژده دیدار با آقایم را دادند. ان زمان بود که بعد از سالها انتظار بالاخره به دیدارشان میرفتم و انچنان غوغا و هیاهویی در قلبم برپا بود که وصف پذیر نبود. بعد از گذر از جاده های طولانی و طاقت فرسا کم کم مناره ها و گنبد بسیار بزرگ و با شکوه از دور پدیدار گشت، ذوقی وصف ناپذیر را در وجودم احساس کردم. با دیدن یاران و کسانی که از راه های دور و نزدیک به آنجا امده بودند شگفت زده شدم. هجوم جمعیت انقدر زیاد بود که جایی برای قدم نهادن نبود، حس و حال عجیبی داشتم آن روز وقتی پایم را در حرم گذاشتم حس کردم به دیدن پدرم رفتم آری امام رضا پدر معنوی ام بود. حس خیلی خوبی بود یک حس بهشتی بود بعداز سخن گفتن با اودر اشیان دلم احساس ارامش وجودم را لبریز کرده بود به خودم که آمدم چشمانم خیس بود..نمیدانم آنروز چطور توانستم از اغوش امامم دل بِکَنم.! 🔹نام: غزاله 🔸نام‌خانوادگی: دیدار 🔹پایه: هشتم 🔸نام آموزشگاه: وکیلی«66» 🔹ناحیه/منطقه: نیشابور 🔸شهرستان: 🔹موضوع خدمت: خاطره 🔸تاریخ انجام خدمت: 23\3\1401 🔹توضیح مختصر پیرامون خدمت: دیدار امام رضا "ع" صفحه مجازی اطلاع‌رسانی پویش @khademaneh_kh