🌙 « دوران جهاد » [دستنوشته های شهید و خاطرات دوستان] کل دوران حضور احمد آقا در جبهه سه ماه بیشتر نشد. درست زمانی که دوره ی سه ماهه ی ایشان تمام شد و قرار بود کل گردان بر گردند عملیات والفجر ۸ آغاز شد. از حال و هوای احمد آقا در آن دوران اطلاع زیادی در دست نیست. هر چه بعدها تلاش کردیم تا ببینیم کسی در جبهه با ایشان دوست بوده اما کسی را پیدا نکردیم. ما به دنبال خاطراتی از جبهه ی ایشان بودیم. اما چیزی به دست نیاوردیم؛زیرا احمد آقا برخلاف بقیه ی دوستان به گردانی رفت که هیچ در اطرافش نباشد❗️ در مدت حضور در جبهه کسی او را نمی شناخت. لذا از این لحاظ راحت بود❗️ او می توانست به راحتی مشغول فعالیت های معنوی خود باشد. و این نشانه ی اهل معرفت است که تنهایی و را به شهرت و حضور در کنار دوستان ترجیح می دهند❗️ فقط بعد از شهادت ایشان یکی از رزمندگان به مسجد آمد و ماجرای شهادت ایشان را برای ما تعریف کرد. بسیاری از دوستان به دنبال درک روحیات احمد آقا در جبهه بودند. آن ها می گفتند : انسان های وقتی در شرایط دوران جهاد قرار می گیرند بسیار می کنند، حالا احمد آقا که در داخل شهر مشغول سلوک الی الله بود چه حالاتی در جبهه داشته است❓ در یکی از نامه هایی✉️که احمد آقا برای دوستش فرستاده بود آمده: جبهه آدم می سازد. جبهه بسیارجای خوبی است برای اهلش❗️ یعنی کسی که از این موقعیت استفاده کند. و جای خوبی نیست برای نا اهلش❗️ دفترچه خاطراتی که از احمد آقا به جا مانده و بعد از سال ها مطالعه شد کمی از حالات معنوی او در دوران جهاد را بازگو می کند. احمد آقا در جایی از دفتر خود نوشته است: روز یکشنبه مورخ ۱۳۶۴/۱۰/۲۹ در سنگر نزدیک سحر در عالم خواب دیدم که آقای حق شناس با دعاهایش نمی گذاشت ما شهید شویم. خیلی به آقا تضرع و زاری کردم. آقا خیلی صورت پر نور و مهربانی داشت و به من خیلی احترام خاصی گذاشت. یا در جایی دیگر آورده است: در شب ۱۳۶۴/۱۱/۱۴ درخواب دیدم که امام خمینی با حالت خیلی عزادار برای آیت الله قاضی ناراحت است. و در هنگام سخنرانی هستند و حتی . . . ( مفهوم نیست) در همان شب برای آیت الله قاضی نماز خواندم و فیض عظیمی خداوند در سحر به ما داد. الحمدالله احمد آقا در ادامه ی خاطرات می نویسد: روز چهارشنبه می خواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به (عج) افتاد. . . تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۱۶ پادگان دو کوهه در جایی دیگر از این دفتر آورده: در روز جمعه در حسینیه ی حاج همت پادگان دوکوهه در مجلس آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گریه زیادی کردم. بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همه ی اشکی که ریختم یک قطره اش به زمین ❗️ گویا ملائک همه را با خود برده بودند. ✨✨✨ شهید ابراهیم هادی کانال کتاب فیلم دفاع مقدس @ketab_film_defaa_mogaddas