✅ در داستان «تو بی نظیری» اهالی شهر «ومیکیها» مرتب همدیگر را قضاوت میکنند. به واسطه توانمندیهای جسمی به هم ستاره میدهند و بابت ناتواناییها، به هم برچسب دایره میچسبانند.
«پانچلو» هر کار میکند، نمیتواند ستاره بگیرد. به او فقط دایره میچسبانند و روز به روز از جمع کسانی که ستاره گرفتهاند، دورتر میشود و به همین دلیل بسیار غمگین است.
تا این که روزی با «لوسیا» آشنا میشود که هیچ برچسبی به او نمینچسبد، نه ستاره و نه دایره ...
✅ در داستان «هدیهی مخصوص تو» یک روز صبح «ومیکیها» هدیههایی هماهنگ با علاقههایشان دریافت میکنند.
آنها کنجکاو میشوند تا بفهمند چه کسی این هدیهها را برایشان فرستاده است. ولی هنگامی که مشغول کمک به تازهواردها به دهکده میشوند، درمییابند که موضوعی بسیار مهمتر در پس این هدیهها وجود دارد....
✅ در داستان «تو برای من عزیزترینی» اهالی شهر «ومیکیها» مشغول جمع کردن جعبه و توپ هستند. «پانچلو» هم برای اینکه از دیگران عقب نیفتد، سعی میکند هر کاری لازم است انجام دهد تا مثل آنها شود.
او تصور نمیکرد مجبور شود این قدر تلاش کند و از چیزهایی که برایش مهم است صرفنظر کند تا صاحب جعبهها و توپ های بیشتری شود. او تمام تلاشش را میکند تا تایید دیگران را بدست بیاورد تا اینکه ...
✅ و در داستان «ای کاش بینی من هم سبز بود» در شهر «ومیکیها» داشتن بینی سبز مـد شده است. گرچه «پانچلو» در ابتدا فکر می کند این کار احمقانه است و داشتن بینی سبز او را سریعتر، باهوشتر یا قویتر نمیکند، بلکه فقط او را شبیه بقيهی مردم شهر میکند، ولی کمکم بینی رنگشده چندان هم به نظرش احمقانه نمیآید.
او دلش میخواهد مورد پذیرش بقیه «ومیکیها» باشد پس خودش را به شکل آنها درمیآورد تا از طرف جامعه طرد نشود!
سرانجام او در این داستان درسی میآموزد که هرچند با سختی همراه است ولی نتیجه آن.....
✅ در داستان «شگفت انگیزترین هدیه»:
مراسم بزرگداشت روز سازنده بهترینها را در دهکدهی وِمیکیها پدید آورده است...
بهترین کیک، بهترین سبد گل و بهترین موسیقی...
اما وقتی اشتباه پانچلو مراسم روز جشن را خراب میکند، اهالی دهکدهی ومیکیها به شگفتانگیزترین هدیهای که میتواند وجود داشته باشد پی میبرند که همان وحدت و همکاری با همدیگر است.
آنها دستهجمعی و با تمام وجود این شعر را خالصانه برای ایلای میخوانند:
من تو را دارم دوست
دوستت میدارم صمیمانه
من تو را دارم دوست
من اگر هستم، ز تو هست
و هیچم بیتو!
✅در کتاب «هدیه ی مخصوص تو» یک روز صبح، وقتی آدمچوبیها هدیههای جدیدی دریافت کردند، خیلی هیجانزده شدند! هر هدیه، مناسب شخص دریافتکننده و کاملاً هماهنگ با او بود.
این داستان، اهالی شهر وِمیکیها را در کشف علت دریافت هر کدام از هدیهها همراهی میکند. آنها درمییابند که موضوعی بسیار مهمتر در پس این هدیهها وجود دارد؛ اینکه هرکس میتواند موهبت بینظیر خود را در راه کمک به دیگران بهکار گیرد و در دنیای اطرافش تغییر مثبت ایجاد کند
✅💥مجموعه داستانی
#پانچلو
💥✅سفارش با ۱۰% تخفیف در سایت آنی نو:👇
https://onino.ir/binie-sabz/
https://onino.ir/hediyah-makhsos/
https://onino.ir/binaziry/
https://onino.ir/hedyeh/
https://onino.ir/behtar/