🍉 دانه جوانه زد و سر از خاک برآورد. با دیدن درخت سیب، دل کوچکش غنج رفت و با خودش گفت: «روزی من نیز همین قدر بزرگ و زیبا می‌شوم؛ با شاخه‌های بسیار و میوه‌های سرخ و شیرین! » دانه به امید درخت شدن، ذرّه‌ذرّه قد کشید و دانه‌دانه گندم داد. حالا او یک خوشۀ طلائی رنگ گندم بود. خوشه با ناراحتی به درخت رو کرد و گفت: «راز درخت شدن در چیست؟ تو چه کردی که این چنین بزرگ و باشکوهی و من با همۀ تلاشم، همین قدر کوچک و ناچیز مانده‌ام؟ » درخت گفت: «هر موجودی را در این عالم غایتی هست و برای هر غایت، سعی‌ و تلاشی هست... غایت چشمه، جوشیدن و جاری شدن است؛ غایت رود، رفتن و دریا شدن؛ غایت هستۀ سیب، درخت سیب شدن است و غایت دانۀ گندم، گندم شدن... تو به قدر من باشکوهی، چرا که به کمالت رسیده‌ای و در این راه، گندموار سعی کرده‌ای. در این عالم من و تو به یک اندازه ستودنی و سزاوار تحسینیم! 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/119344 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran