ا❁﷽❁ا
🍉
#برشی_از_کتاب #کتاب_هفته
📚خلیل داشت لاف میزد. برای همین باز هم به بیرون نگاه کرد. دو تا چیز بیشتر از همه ذهن کریم را به خود مشغول کرده بود. اولیاش اینکه: «یا خدا! دارم کجا میرم؟ نکنه شوخی شوخی بمیرم؟» و دومیاش: «مامانش» بود. داشت به این فکر میکرد که ایکاش از این خانوادههای شلوغپلوغ بودند. از این خانوادههایی که اگر یکی کم شود کسی نمیفهمد. اما خب خانواده کریم فقط سه عضو داشت؛ حسن گچکار، مامان نرگس و خلیل.
📙
#و_توی_دروازه
🖋
#عباس_سعیدی
🛒
https://ketabejamkaran.ir/71934
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran