هدایت شده از کتاب جمکران 📚
🗓21دی؛ شهادت مصطفی احمدی روشن 🍉 همه سلام می‌کنند. مادربزرگ مرا می‌برد جلو تا سلام کنم. رهبر لبخند می‌زند؛ درست مثل توی عکس؛ مثل بابایی که دندان‌هایش معلوم است. رهبر من را بغل می‌کند. مادربزرگ می‌گوید:«خیلی وقته منتظرتونه آقا». رهبر من را می‌بوسد. نمی‌دانم چرا همه زن‌ها گریه می‌کنند. حتما بابایی به او زنگ زده بیاید. آخر دیشب قبل از خواب با تلفنم به بابا زنگ زدم و گفتم خیلی ناراحت هستم. مادربزرگ می‌خواهد من را از رهبر بگیرد اما من دلم می‌خواهد روی پاهایش بنشینم. انگار او هم دوست دارد. می‌نشینم روی پاهایش. موهایم را نوازش می‌کند؛ درست مثل بابایی. حتما چون بابایی نتوانسته مرخصی بگیرد و بیاید، یک بابایی دیگر فرستاده تا من غصه نخورم. 📙 🖋 🖌 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: کودک برای خرید کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/7975 @ketabeJamkaran