ساعت ۹ شب، سال ۹۳ تحویل شد.🕘 علیرضا همه‌ی تلاشش را کرده‌بود، اما بعد از تحویل سال رسید فرودگاه✈️ طبق معمول یک لشکر کوچک از آدم‌های کوتاه و بلند به استقبالش رفته‌بودیم👨‍👩‍👧‍👦 ... وقتی علیرضا آمد، بعد از بغل‌کشی‌ها و حال و احوال کردن‌های مفصل،😍 با دوستانش قرار گذاشتند که فردا بروند منازل شهدا برای عید دیدنی🤝🏻 به مبارکی اولین روز ورود علیرضا به خانه‌ی جدید، اسپند دود کردم💫 اما کمی بعد.... ⁉️خاتون و قوماندان رو که حتما یادتون هست؟! هر سطر از این کتاب، روایتی از عشق و علاقه‌ی واقعیه❣️ 🔻برای خوندن ادامه‌ی ماجرا از زبان بانو ام‌البنین حسینی، همسر صبور شهید علیرضا توسلی، همین حالا روی لینک زیر بزنید و کتاب رو تهیه کنید. 📥لینک خرید:https://b2n.ir/h45467 _______________________________ ✨کتاب‌های خوب می‌مانند✨