سلام مولای من ، مهدی جان
عیدتان مبارک پدر مهربانم ...
جمعه است و عید ...
خانه را آب و جارو کرده ام ، گلدان ها را چیده ام کنار حوض ، فواره ها را باز کرده ام و خودم نشسته ام لب ایوان ، روبروی در ...
آخر ، عید که می شود ، دلم بهانه گیرتر می گردد . مدام مرغ دلم خودش را می کوبد به در و دیوار سینه ام ...
دلم تنگ است برای دیدنتان ...
ولی چه کنم ؟ ...
با این فراق چه کنم ؟ ...
@ketabjanati