- - در خبر است که روزی آن ترجمان اسرار لاریب و مفتاح‌کنوز غیب، یعنی شاه‌اولیا [مولانا أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب] با میثم کشف راز و اظهار اعجاز نمود. فرمود: ای میثم در سیمای تو می‌بینم که چون باد مخالف بر اطفا نور من بوزد و عبدالرحمن بن ملجم خون من بریزد، تو گرفتار اشرار شوی، به دارت خواهند کشید و حربه به تو خواهند زد، چون روز دوم شود خون از بینی و دهان تو بریزد، در روز سوم ریش تو به‌خون خضاب شود و آن دار نخله‌ای‌ست در بخانه عمرو بن حریث، بیا برویم تا تو را نشان بدهم. پس شاهنشاه عوالم غیب و شهادت میثم را به پای آن نخله آورد و آن شاخه را که باید میثم بر او به دار کشیده شود حضرت به وی نشان داد! میثم عرض کرد قربانت برای چه این‌کار با من خواهند نمود؟ حضرت فرمود به واسطه محبّت من! میثم از این‌خبر اظهار فرح و انبساط نمود، عرض کرد: قربانت شوم اگر به‌ جرم دوستی ما را کُشَند، دوست‌داران تو با کشتن خوشند.. ای خوشا آن‌سر که باشد کوی عشق غلطد اندر خون خود در کوی عشق @ketabkhaneh_fazael