📓 نام کتاب: بی برادر 📝 نویسنده: بهزاد دانشگر 🗃 ناشر: انتشارات شهید کاظمی 🖇موضوع: جنگ سوریه ⚜ نمره من به کتاب: ۶/۱٠ 👌🏼به چه کسانی توصیه میشود: ✨به کسانی که کتاب های با موضوع جنگ سوریه خوششان میاید 📮 خلاصه کتاب:دارم با خودم فکر می‌کنم که از کجا شروع کنم. از کدام ویژگی جواد بگویم که بیشتر از همه توی ذهنم مانده است. بعد یادم می‌آید از وقتی جواد وارد مجموعه ما شد من خیالم راحت‌تر بود. می دانستم جایی تنها نمی‌شوم حتی اگر جایی افتادم و همه فرار کردند جواد می‌ماند. اصلاً جواد را همین طور برایم معرفی کردند. گفتند یک نیروی شجاع و جسور و کاربلد برایت داریم. ما توی قسمت تحقیقات بودیم. خیلی برایمان مهم بود که چه کسی قرار است به ما اضافه بشود. چون کارمان یک کار تیمی بود، باید از لحاظ فکری و کاری همه با هم مچ می‌شدیم. جفت و جور شدن نیروها توی کارمان مهم بود. جواد را که برای اولین بار دیدم فهمیدم که همان بچه زبرو زرنگ درچه‌ای است که قرار است به ما اضافه شود. بچه های درچه، تیپ خاص خودشان را دارند با جذبه‌اند. از همان آدم‌های قرص محکم که پای کار می‌ایستند. یک پیراهن یقه آخوندی پوشیده بود، با همان ریش‌های بلندش که هنوز توی ذهنم مانده است. با هم سلام و علیک کردیم و از مسئول واحد عملیات پرسیدم همان نیروست؟ بهم گفت: بله آقای محرمی‌اند. همان اول برای خودش یک اسم مستعار پیدا کرده بود: مجتبی محرمی! جواد که به گروه ما اضافه شد تقریباً یک ماهی بود که روی یک مورد امنیتی کار می‌کردیم. بچه های تهران آدرس یک خانه را به ما داده بودند که یکی از اعضای یک باند جاسوسی آنجا بود