نوشته یک روز تمام کتاب چسبیده بود به دستم و رها نمی‌شد. با ولع می‌خواندم. نه به خاطر شهید زکریا شیری که می‌دانستم به آرزویش رسیده. می‌دانستم درست زندگی کرده. از سطرهای کتاب. از اخلاقش. از کمک کردن‌های گاه و بیگاهش. از وقتی که فهمید زن همسایه محتاج است و دست از شام خوردن کشید. از بازی کردن هایش با بچه‌ها. از نماز صبحش در مسجد. از احترامش به مادرش و .... ولی کتاب از دستم نیفتاد به خاطر خواندن حس مادرانگی. نمی‌دانم اجر مادر بیشتر است یا پسر؟ نمی‌دانم مقام صبر بیشتر است یا جهاد؟ و نمی‌دانم این رفتن‌ها و این ماندن‌ها تا کی ادامه دارد؟ فقط می‌دانم که هر چه می‌گذرد معنای کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا بیشتر معنا می‌شود. حضرت زینب (س) در اوج صبر و سختی، همه چیز را زیبا می‌دیدند و مادر شهید زکریا شیری در اوج صبر و سختی زبان به شعر گشود. و این تاریخ است که تکرار می‌شود و تکرار. کتاب کاش برگردی یک کتاب خاطره است از زبان مادری که در تمام لحظات زندگی‌اش یک مادر بود و من این حس مادرانگی‌اش را دوست داشتم. و به احترام همین حس مادرانگی‌ ننه رقیه در سطر به سطر کتاب، با لبخندش، لبخند زدم و با اشک‌هایش، گریستم. هر کجا هست خدایا به سلامت دارش🌸🌸 @maheisfahan @ketabmah