. برشی از کتاب❤️✨ ؛ هوالمحبوب آقاسید محمود جانم! تصدقت گردم!🫀من که جان به لب شدم تا کاغذتان برسد..💌 ازهمان روز که چادریه دندان، کاسه آب پشت سرتان ریختم و «فالله خیر حافظا» می‌خواندم و درشکه‌تان در خم کوچه پشت باغ اناری میرزا حبیب متقالچی گم شد، تا همین امروز که کاغذتان رسید، دلمان هزار راه رفت. این فراق، اوان کدام ذنب لایغفر است که اینسان بر جگر ما خنج م‌اندازد؟ سرمان انگار بازار مسگران شده است و دلمان رختشورخانه قنات پامنار. فوق‌النهایه تلواسه این داریم که زبانمان لال، دیگر دیدارتان میسر نگردد. از همان روزی که نشان آوردید و سنگی روی بافه گندمی گذاشتیه و شیرینی خورده شما شدم، از همان نگاه اول، جگرم خال زد. از همان روز که آقا جانتان فرمود قرار است به پاریس بروید برای تکمیل درس طبابت، به خود نهیب زدم که پریدخت! این سید اولاد یغمبر، ماندنی نیست.. دل نبیند که کندنش اذیتت نکند...🌱🌱 ✍🏻نویسنده: حامد عسکری ▫️ناشر:قبسات ▫️قالب کتاب:داستان 📖تعداد صفحات:۱۴۰ صفحه 💳 قیمت ۸۵ ت با تخفیف ۸۰ ت❤️ ثبت سفارش🌱👇 @ketabkhon78