گزیده کتاب " مسافر کربلا "
چهارساله بود ، مریضی سختی گرفت . پزشکان جوابش کردند . گفتند این بچه زنده نمی ماند .😱
پدرش او را نذر آقا ابالفضل کرد روز بعد به طرز معجزه آسایی شفا یافت!😇
هرچه بزرگتر می شد ارادت قلبی او به قمر بنی هاشم بیشتر می شد.در جبهه مسئول دسته گروهان ابالفضل از لشکر امام حسین بود.
علیزضا کریمی 16 سال بیشتر نداشت .
آخرین باری که رفت جبهه گفت :
راه کربلا که باز شد بر می گردم ، پانزده سال بعد همان روزی
که اولین کاروان به طور رسمی به سوی کربلا می رفت پیکرش بازگشت .
آمده بود به خواب مسئول تفحص گفت : زمانش رسیده که من برگردم ! محل حضورش را گفته بود!!
عجیب بود پیکرش به شهر دیگر منتقل شد. مدتی بعد او را آوردند .
روزی که تشییع شد تاسوعا بود روز ابالفضل(ع)🤔😭
بریده هایی از کتاب👇👇👇