─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐
#رمان_آنلاین
🌀
#عمار_حلب
▶️ قسمت: بیستویکم
یک روز عاشورا یادم هست توی خانه غذا درست کرد. حدود چهل نفر بودیم، روز عجیبی بود. حتی موقع شستن دیگ و پختن غذا هم روضه میخواندند. تعداد کم بود، ولی اثرش قابل قیاس نبود. گاهی شعر میگفت. توی مجلس، روضه میخواند، ولی سعی میکرد بیشتر به بچهها بلندگو بدهد. خودش دنبال عزاداری بود، میخواست استفاده کند. توی اتاق مینشست برای شب، شعر آماده کند. صدای هق هق گریههایش
را میشنیدم. معمولاً چهل روز قبل از محرم ریشهایش را حنا میگذاشت.
آدمهای معروفی هم توی آن خانه شب را صبح کردند. احمد پناهیان را آورده بودند برای مراسم وداع با شهدای گمنام. آمد خانه ما خوابید. حاج حسین کاجی هم همینطور. محمد حسین یکی، دوبار دعوتش کرده بود برای تدفین شهدای بافق. جانباز شیمیایی بود. عکسش هست. حاج حسین کاجی را میگذاشت ترک موتور تریلش و توی شهر میچرخید.
زمانی که کارهای دانشگاه و هیئت بود، معمولاً از آشپزی خبری نبود. بیرون غذا میخوردیم، در حد یک ساندویچ. دست و پا شکسته روزهای تعطیل غذا میپختیم. یک رفیق داشتیم، بچه کرج بود. دو، سه هفته پشت سر هم جمعهها کباب گرفتیم. از شانسش، او هم میآمد، میگفتیم: «تو با این کبابی رفیقی و سپردی که هر وقت این بچهها کباب گرفتن، به من زنگ بزن؟ یا بو میکشی؟ یا سر کوچه همیشه وایستادی؟»
یک روز ظهر ناهار درست کرده بود، نرفتم خانه. گوشیام خاموش شده بود. غروب برگشتم. گفت:«کجا بودی؟ چرا گوشیت خاموشه؟» گفتم: «شارژ خالی کرده.» گفت: «غذا هست، بیا بخور.» خودش آشپزی کرده بود، وا رفتم. لب نزده بود به غذا. منتظر نشسته بود تا بیایم. زیاد از این مرامها میگذاشت. یادم هست یک روز عید غدیر دم غروب زنگ زد و گفت: «تو نباید زنگ بزنی؟
ناسلامتی من بزرگتر شما هستم!»
پیگیر تدفین شهدا توی پارک کوهستان بود. چله زیارت عاشورا هم گرفتیم، نشد. میگفت اینکه حل نمیشود، مشکل از ماست. از تهران برگشته بود. میگفت توی بهشت زهرا رفتم یک قطعه همه بیست ساله بودند. حسرت میخورد که ما الآن بیست و پنج و شش سالمان شده و به جایی نرسیدهایم. واقعاً دنبال این بود که برود سوریه. دنبال این نبود که بازی کند و ادا و اطوار دربیاورد. عید سال ۹۴ یک شب آمد دنبالم. یک ساعتی با هم رفتیم دور زدیم. وقتی آمدم خانه، به خانمم گفتم این دیگر رفتنی است. آن موقع بچهاش چهل روزه بود. گفت: «این بچه ما را اسیر کرده.» داشت میرفت. دیدم دارد سخت دل میکند.
⏯ادامه دارد...
شهید محمدحسینمحمدخانے
✍ به قلم محمد علی جعفری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔
@ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈