#دلنوشته
به نام خدا
«نامهای به خورشید»
امام رضا سلام.
چقدر دلم برایتان تنگ شده است. مثل آفتابگردانی که در دل شب، ناگهان دلش برای خورشید تنگ میشود و مدام برای طلوع دوبارهاش لحظه شماری میکند.
اماما، دلم برای حرم زیبایتان تنگ شده است. برای هزاران چشمی که در آنجا اذن دخول میخوانند و سپس مانند کودکی که مادرش را گم کرده، بیقرار دنبال گنبد و گلدستهات میگردند و زیباترین لحظه زمانی است که برق گنبدِ روشنت در مردمکِ چشمها جای میگیرد. همان زمانی که دلها در دریای محبتتان غوطهور میشود.
آهسته آهسته از گوشهی چشمانی که حالا دگر آرام گرفتهاند اشکی از سر شوق جاری میشود اشکی که در دلش هزاران حرف ناگفته پنهان است.
اماما، من دلم برای شبکههای ضریحتان و برای آنجایی که به آن میگوییم زیر گنبد، تنگ شده است. یادم میآید، هروقت که آنجا آمدهام انگار نسیم زیبایی مملو از زمزمه، در فضا میچرخد، گویا تک تک زائرانت یک
دنیا خواسته دارند که آخر قصهی خواستههایشان فقط به آمین شما محتاج است. در آنجا ذهنها همانند فرشتهها پاک شدهاند و همهیشان در امتداد بهشت قرار دارند. با دیدن لطف و کرمتان دستها ناخودآگاه به سمت ضریح میروند تا قسمتی از مبارک بودنتان را برای خود به یادگار بردارند غافل از آنکه دستِ ما هرکجای حرم حتی به کنج دیواری برسد متبرک میشود، زیرا شما آنقدر مهربانی که همه جا را از برکتت لبریز میکنی. آقا اگر صفحههای زندگی مرا ورق بزنی بهترین روزهایم روزهایی است که در ابتدایش نوشته شده «سلام بر امام رضا(ع)»
قشنگترین خاطرات من خواندن نماز جماعت در دل صحنتان است و جذاب ترینشان نگاه کردن به کبوترانی است که از لابه لای ریسه ها پرواز میکنند و دور گنبد و گلدستهات میچرخند. چقدر دوست دارم بدانم کبوترِحرم بودن چه لذتی دارد؟ از دستان زائرانت که مهربانی را از شما یاد گرفته اند آب و دانه خوردن و در پناه شما روز وشب را گذراندن چگونه است؟
اماما، لطفا باز هم فانوسهایت را روشن کن و در دل جادهها بگذار. من میخواهم به زیارتت بیایم تا بار دگر دلم را گوشهی صحنت جا بگذارم. میخواهم دلم گم بشود در میان آن همه مهربانی که سراسر حرمت را فرا گرفته است...
#ریحانه_رضازاده
۲۹ صفر ۱۴۴۲ هجری قمری
🆔
@keyhanbacheha