شیرزنی قصه‌ تلخ من روزها رو با یک فلاکس و سه چهار حبه قند و دو قرص نان سپری میکرد و روز رو به شب میرسوند و شب رو با شکم گرسنه به صبح میرسوند و این قصه پر غصه هر روز و هر شب بود...