خاطرات یه خلبان شهید اف۵ رو میخوندم اوایل جنگ با عراق، این اقا بعد حدود یک ماه از شروع جنگ از تبریز (نسبتا اروم) منتقل میشه دزفول (پایگاه تو تیررس توپخونه عراق)، میگفت: شب اول با هر صدا از خواب میپریدم و اصلا نمیتونستم بخوابم، اخرش هم اتاقیم که کل این مدت دزفول بود برگشت گفت: صمد، صدای اونی که میکشتت رو نمیشنوی، بخواب مسخره بازی در نیار. https://eitaa.com/khabarchein1