گزارشی از فعالیتهای جهادی در مناطق محروم مرزی در ایام فاطمیه
روزهای که نمیدانم برایم چه حکایتی دارد؟ برزخی که لحظاتی شاد هستم با دیدن شاد شدن این مردم محروم و بچه های پابرهنه ای که با دیدن مان امید در چشمانشان برق میزند و اما چقدر عمر این شادی کوتاه است.
چقدر از خودم خجالت می کشم وقتی خواهش های مادرانی را میبینم که برای داشتن یک سرپناه بهتر برای فرزندانش التماس می کنند، چه برزخ تلخی را شاهدم آن موقعی که سخن پدری را می شنوم که به علت نداشتن جهیزیه نمیتواند دخترش را عروس کند و دنیا بر سر من خراب شد هنگامی که شنیدم به خاطر فقر مالی دختران شیعه به پسران اهل تسنن فروخته می شوند.
ما را چه شده؟ در کدام مکتب و مذهب بزرگ شده ایم؟
خدایا چگونه میتوانم راحت بخوابم؟
به موسسات و نهاد و مدیر و...کاری ندارم او خودش می داند و خدای خودش، اما من چه؟
میشود انسان بود و آرام نشست؟
خدایا تو را به چادر خاکی آن پیرزن خسته و رنجور بر من آسان بگیر
خدایا تو را به حق آن مادری که لباس مرا رها نمیکرد تا از من قول جهیزیه دخترش را بگیرد کمک کن تا شرمنده شان نشوم
نمیدانم چرا قول دادم، شاید راه دیگری نداشتم، مگر امکان داشت بعد آن همه التماس و چشم در چشم شدنهای که از هر تازیانه ای سخت تر و دردناک تر بود بگویم نه
قول دادم برای رفع محرومیت شان شغل ایجاد کنم و کارگاه پارچه بافی راه بیاندازم
قول دادم در تهیه جهیزیه دختران شان کمک کنم
قول دادم در تهیه مایحتاج اولیه زندگی شان کمک کنم
خدایا هربار که به ایتام امت پیامبرت قولی دادم آبرویم را خریدی این بار هم به حق مولا نگذار آبرویم برود
@sharifii_110
♨️ khabarehowzeh