💢روزنامهای که هرگز نرسید!!!
🔹اواخر دهه هفتاد بود که مدرسه انصاری بودم و حاج محمود بابای مدرسهی آنجا با خوشرویی سلامم را جواب داد. ظهر هنگامِ خروج از کلاس، روزنامههایی که برای فروش آماده کرده بود را دیدم.
🔹کنجکاوی من را به پای صحبت مرد مهربان و خوشگفتار کشاند. اولین شماره روزنامه جامجم را به من پیشنهاد داد. روزنامهی رنگی و خوشگل جامجم تازه پا به عرصه گذاشته بود. و من از آن روز شدم یک روزنامهخوان. با اطلاعاتی که از مطالعه روزنامه به دست آوردم سریع در بین خانواده به عنوان یک آدم مطلع از همه چیز شناخته شدم.
🔹هیچ وقت فراموش نمیکنم؛ آن دوران تهیه روزنامه برای همه مقدور نبود، ولی حاج محمود با روی باز گفت: اگر توان خرید روزنامه نداری من رایگان میدهم تا مطالعه کنی.
🔹همیشه محبتهای حاج محمود در ذهنم بود تا اینکه بزرگ و بزرگتر شدم، ولی هرگز ارتباط ما با هم قطع نشد؛ هر موقع فرصتی پیش میآمد مدت زمانی را با هم در دکه معروفش به درد و دل و بحث میپرداختیم.
🔹همیشه هم غصه من را میخورد؛ از آزار و اذیتهایی که از فساد بعضی ادارات و ناجوانمردیهایی که از طرف بیمارستان و جاهایی دیگر نسبت به من داشتند غصه میخورد و بهخاطر ایستادگی در مقابل فاسدان شهر ستایشم میکرد و همین باعث انگیزه من بود.
🔹از ناملایمتهایی که از دوست و آشنا میدید برایم تعریف میکرد و از بیمرامیها میگفت؛ که تا بهت نیاز دارند، عزیزی و بعد از آن دیگر هیچ کس یادی هم ازت نمیکند.
🔹کاش حاج محمودم بود و میدید الآن همه از خوبیهایش میگویند. و حیف که دیگر نیست.
و آخرین دیدار!!!
🔹از اول خرداد با همت و تلاش دو تن از دوستانم اشتراک تمام روزنامهها را برای کار فرهنگی گرفتم. افتخاری بود که برای ۹ روز حاج محمودم را بیشتر از قبل ببینم. حیف که نمیدانستم این همکاری کوتاه است و غصه دیر اقدام کردنم تا ابد در سینهام میماند.
🔹ظهر روز سهشنبه ۱۰ خرداد حاج محمودم روزنامههایش را نرساند. پرسیدم: چه شده که حاجی نیامده. امکان ندارد بدقولی کند. غافل از اینکه چند ساعتی از مرگ او میگذرد و من از آن بیخبرم.
🔹حاضر بودم ماهها حاجی بدقولی کند و روزنامه را نیاورد، ولی سالم باشد. دو ساعتی که از ساعت قول حاج محمود گذشت، تماس گرفتند. انگار دنیا به دور سرم چرخید و دیگر هیچ نفهمیدم.
🔹قرار گذاشته بودیم با همکاری همدیگر دکه را روبروی پست انتقال بدهیم و مردادماه به مناسبت روز خبرنگار با او مصاحبهای داشته باشم و به عنوان مهمان ویژه در یک مراسمی شرکت کند. حیف که به مرداد نکشید و روزگار، حاج محمودم را از من گرفت.
🔹حالا که ۴۰ سال کسی او را ندید، حداقل پیشنهادی به همه فرهنگدوستان و اهالی مطبوعات و اهل رسانه دارم؛ برای اینکه چراغ دکه روزنامهفروشی حاج محمود که نمادی از فرهنگ شهر اردکان است، خاموش نشود، هر کسی دوست دارد "ساعتی در هفته" افتخاری دکه حاج محمود را باز کند و جای خالی او را پر کند تا شاید با این حرکت هم دل حاجی را شاد کنیم و هم چراغ مطبوعات شهر روشن نگه داریم. به امید آنکه متولیای برای آن پیدا شود؛ هر چند که این کار عاشقی میخواهد همچون حاج محمود حیدری
مرد ماندگار مطبوعات اردکان و ایران، آسوده بخواب که اخبار هم دیگر بدون تو جاذبهای ندارند.
✍🏼
#محمدمصدقاردکانی
👌
#خَبَرُگ کانال حرفهایها
https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31
خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید
•┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈•
✅
@KhabarogArdakan
✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾