مشورت کردم با قطعیت گفت حتما! حتما این کار را انجام بده. آن طور که دکتر اسدیان تعریف میکرد این خانواده، 5 نفری هستند و بچههایشان نیز سعی میکنند تا با تهیه بستههای معیشتی، جهیزیه و غیره از درآمدهای خود در جامعه رنگ مهر بپاشند. با بدجنسی از آقای اسدیان میپرسم وضعیت مالی خیلی خوبی دارید که توانستید یک خانه اهدا کنید؟ چند تایی وای وای از دست شما خبرنگارها پشت تلفن میگوید و ادامه میدهد: من همین الان خودروی شخصی ندارم و با وسایل نقلیه عمومی این طرف و آن طرف میروم! یک حقوق کارمندی هم دارم و اگر سوال کنید این خانه را از کجا آوردم باید بگویم این خانه حاصل سالها زندگی پراز قناعت و پسانداز ما و در نهایت برکت خدا بود.
دوباره سوال میکنم! ولی شاید الان خیلیها بگویند چرا به غزه و لبنان کمک کردید و مردم خودمان نیازمندترند؟ نفس عمیقی میکشد: آخر من چه بگویم به شما! دوست ندارم ارزش کارهایی که انجام میدهیم را پایین بیاورم ولی این را بدانید هیچ وقت و هیچ زمان از مردم خودمان غافل نبودم و نخواهم بود! ما مردم ایران ذاتا سخاوتمند و مهربانیم و این ذات ماست و اصلا نمیتوانیم نیازمند هموطن ببینیم و بیخیال از کنارشان رد بشویم ولی دقیقا در این روزها مسلمانانی هستند که هر لحظه در حال نابودی و کشته شدن هستند، هر لحظه زندگی طاقت فرسایی را زندگی میکنند! شاید آذوقهای ندارند و من اگر اینها را ببینم و کاری نکنم ابتدا باید به انسانیت خودم شک داشته باشم.
میگویم سوال آخر! حال دلتان خوب است؟ میگوید: امروز بهترین روز زندگی من است، یک بار وقتی پایم را در جبهه از دست دادم حال دلم اینقدر خوش بود زیرا میدانستم با خدا یک معامله قشنگی کردم و حالا بعد از سی و اندی سال دوباره حال دلم عین همان روز خیلی خوب است.
✍️ خبر و تحلیل سیاسی:
@khabarvatahlilesiasi