۲- یکی از بچه های تفحص «شاید باور نکنید و اصلا مگر قرار است همه چیز را همه کس باور کنند. این حرف ها هم که زده می شود، برای آدم های عاقل باور کردنش سخت است و اصلا چه ارزشی دارد که باور بکنند یا نکنند. دنیا ارزانی آنها و این خاک ها و خاطراتش هم ارزانی ما. بگذریم. توی دنیای بچه های تفحص، اولین شرط، رفاقت با شهداست. به قول خودمان اگر کسی با شهدا رفیق نباشد مجوز کار نمی گیرد. خودشان هم نمی گذارند که غیر رفیق اینجا بیاید. باید با شهدا اول رفیق بود تا بتوان ارتباط پیدا کرد، آن هم رفاقت صمیمی. به خودشان سوگند، بچه های اینجا [تفحص] با شهدا حرف می زنند و اصلا آیه "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله" را به عین تفسیر شده می بینند. وقتی با شهیدی می نشینی و حرف می زنی چند ساعت نمی گذرد که در خواب با تو حرف می زند و دستت را می گیرد وبه پای محل شهادتش می برد. این با عقل جور در می آید!؟ این جدای از رفاقت های دیگر است. شما تا به حال دیده اید که چند جوان مدتی که دورهم جمع می شوند. پس از چند روز که می خواهند از هم جدا شوند، غم و اندوه تمام وجودشان را فرا می گیرد. هر کسی سعی می کند در آن لحظه از رفیق هایش یادگاری، دست نوشته یا شماره تلفنی بگیرد و با نگاه به یکدیگر، چهره دوستان را به خاطر بسپارد. اینجا هم همین گونه است. شهیدی نیست که پس از چند روز ماندن در معراج با بچه ها رفیق نشود. رفقای اینجا آن قدر با معرفت اند که تنها با چند قطره اشک و یا یک یا حسین علیه السلام، جواب آدم را می دهند. رفقای شهر باید رفاقت را از اینها یاد بگیرند.» در ادامه نمونه شماره ۳👇