〰هنگامی که برادران یوسف می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند
و گفتند: برای چه می خندی؟
یوسف گفت:
فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومندم نظر افکندم و خوشحال شدم و گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت.
روزی به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم..
خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که
به غیر او حتی بر برادرانم تکیه نکنم.
•••
#کمیته_خادمین_شهدا_تهران_بزرگ
@khadem_koolehbar