🌼🌼🌼🌼 🌺🌺🌺 🌼🌼 🌺 سواری به جمع امام و یارانش نزدیک و همه نگاه ها متوجه او شد . سوار از اسب فرو آمد و رو به علی گفت :((یا امیر المومنین !عمرو عاص و ابوموسی اشعری و افرادی از هر دو سپاه ، برای انجام امر حکمیت به منطقه ی ((دومته الجندل ))عازم شده اند . باقی مانده سپاه می پرسند تکلیف چیست و چه باید کنند ؟)) امام پاسخ داد :((به همه بگویید آماده شوند ؛به زودی صفین را ترک می گوییم و به کوفه باز میگردیم .)) بازگشت ،اندوه ناک بود ، چشم ها فرو افتاده ،تن ها خسته و رنجور و رنگ رخساره ها پریده و دل ها شکسته ،هرچند اینکه صفین در پس بود و کوفه در پیش ، هر چند زنان و همسران و مادران و پدران چشم انتظار بودند ، اما حاصل چند ماه دوری از آنان ،بازگشتی به برزخ بود ؛برزخی پر انتظار که چه خبری از شورای حکمیت می رسد ،حق را به علی می دهند یا به معاویه ؟ روز های انتظار هر چند طولانی شد ، اما بلاخره به پایان رسید . ابن عباس و شریح بن هانی ، دو ناظر امام از ((دومته الجندل)) بازگشتند . همه نگاه ها به آن ها بود که در حلقه علی و یارانش ایستاده بودند . چهره های هردو نشان میداد که خبر های خوشی ندارند . ابن عباس در جواب علی که پرسید :(( چه دیدید و چه شنیدید از آن دو ؟))پاسخ داد::((خدا لعنت کند ابوموسی اشعری را ! من مردی به خرفتی و کودنی او ندیده ام ! بعد روبه شریح کرد و گفت :((بگو آنچه را دیدیم و شنیدیم .))شریح گفت :((پیش از صدور رای حکمین ، آن دو در تعیین و نصب خلیفه سخن گفتند .عمروعاص از ابوموسی پرسید که :((آیا می دانی عثمان مظلوم کشته شده ؟)) 🌸🌸🌸🌸 ...... 🌹 @khadem_mayamey 🌹