. حاج علی در اردوی جهادی هم دست از آموزش برنمی داشت. یک تفنگ بادی همراهش بود و با همان آموزش اسلحه به ما میداد. بچهها چون از خانواده دور شده بودند دلتنگ میشدند. علی آقا با شوخی و بگو بخند و کارهای آموزشی و تفریحی، حسابی بچهها را مشغول میکرد.
آمده بود مسجد، قبل از نماز به او گفتم: "علی جان بیا آبدارخانه یه چای بخوریم". چای رو که خورد نگاهش به سقف آبدارخانه افتاد و گفت: "حاجی اینجا یه رنگی میخواد، اگه اجازه بدید انجامش بدیم؟". گفتم: "آخه ما که پولش رو نداریم". گفت: "نگران نباش، حل میشه". یک روز بعد با یکی از رفقا آمدند، یک روزه اینجا را رنگ زد و رفت. بعد از عروج علیآقا، موج جدیدی در شهرستان راه افتاد و به لطف خدا گروههای جهادی پایگاههای بسیج رونق خاصی گرفتند و همه به عشق علیآقا به وسط میدان جهاد آمدند
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari