📗📗نگین_تخریب جوان هفده ساله ‌ای که یک هفته پس از جنگ، به جبهه رفت یک روز دوره کلاسیکی جنگ ندید، حتی او را به لحاظ سن کم ، به جبهه اعزام نمی‌کردن و او با ترفندهایی خود را به خیل کربلائیان رساند... آن روزها در خطوط مرزی وقتی به میدان مین برخورد می ‌کند، هیچ اطلاعاتی ندارد! و باید او معبری در دل۶ میدان فهم خود بزند. بدنبال کسب علم تخریب می‌رود. همین پیدایش حس کنجکاوی شروع کارش در رشته‌ی " تخریب " شد، این جوان تازه وارد، در دل جنگ رشد کرد، تجربه کسب کرد و مدتی بعد فرمانده واحد تخریب قرارگاه خاتم الانبیاء و تیپ ویژه پاسداران شد و حالا فرمانده ای قدر شده بود، که عملیات برون مرزی " کرکوک " را طراحی و اجرا می ‌کند. آنقدر باهوش بود، که راکت‌های عمل نکرده هواپیماها را خنثی می‌کرد و عاقبت یکی از همان‌ها " علی " را کرد. روز ۱۳ دی ‌ماه سال ۱۳۶۵ خط پایان او در زمین و شروع حیات جاویدانش شد... اگه بچه‌های تخریب، بدستور علیرضا، رفتن و مظلومانه دست و پاهاشون قطع شد و اگه تیکه تیکه شدن پودر شدن علیرضا عاصمی، رکورد همه‌ی اونا رو زد. فکرش را بکنید، کنار یه راکت هواپیما، تو عمق ۴ متری زمین چسبیده به راکت یکهو منفجر بشه عاصمی ، بخار شد... خدا خواست... فرمانده پیش نیروهایش شرمنده نباشد عجب دانشگاهی بود، حتی در نحوه هم، استاد و فرمانده بودن... کتاب " نگین تخریب" را بخوانید. https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan