💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ 📘"شـيـخ ورام "در كتاب تنبيه الخاطر و نزهة النّاظر مى گويد : ✓مرحوم على‪بن جعفـر المـدائنى علوى نقل كرده و گفته كه : ✦︎دركوفه پيرمرد قدكوتاهى كه معروف به زهد و عبادت و پاكدامنـى بود زندگى مى كرد روزى من درمجلـس پدرم بودم كـه آن پيــرمـرد قضيــه اى را بـراى پــدرم میگفت و آن قضيه اين است كه گفت: شبى در مسجدجعفى كه مسجدقديمى در پشت‪كوفه است بودم نيمه‪هاى‪شب تنهـا مشغـول عبـادت بـودم كه سـه نفـر وارد مسجد شدند وقتى‪به وسط مسجـد رسيدند،يكى از آنهـا نشسـت و دسـت به زميــن كشيـد، ناگهـان آﺏ زيـادى مـانـنــد چشـمـه از زمـيـن جوشيـد، سپـس وضـو گرفت و به‪آن دو نفر دستور داد كه‪وضو بگيرند،آنها هم وضو گرفتند، آن شخص جلـو ايستــاد و اين دو نفـر به او اقـتــداء كردند، من هم اقتداءكردم و با آنها نماز خواندﻩام ، وقتى كه نمـاز را سلام داد و من‪از اينكه از زمين‪خشك آﺏخارﺝكرده بـود تـعـجـب كـردﻩ بودم از آن فـردﻯ كه طرف راست من نشستـه بود، پرسيـدم: ✘ايـن آقـا كيست ؟به من گفت : ✓اين آقا"صاحب الامـر امـاﻡزمان"(عج) فرزند "امام حسـن عسـكرى "(ع) اسـت. 🔹خدمتش رفتم سلاﻡكردﻡو دستش را بوسيدﻡو عرﺽكردم اﻯ پسر پيغمبـر (صلى‪اللّه‪عليه‪وآله) نظر مباركتان درباره شريف عمر بن حمزه كه يكـى از سادات اسـت چيست ؟ آيا او برحق اسـت ؟ فرمـود : ✓او الــاﻥ بـر حـق نيسـت ولـى هـدايـت میشود او نمى ميرد تاآنكه مرامى بينـد. 🔻على بن‪جعفر مدائنى مى گويد:من‪ اين‪قضيه را كتماﻥمى‪كردﻡمدﺕطولانى از اين‪جريان گذشت و شريف عمرﻩ بن حمزﻩفوﺕشدوندانستم‪كه آيا او بالاخره خدمت حضـرت "بقيـة اللّه "(عج) رسيـد يا خيـر . ♦️روزى به آن پيرمرد زاهدﻯكه قضيه را براى پدرم نقل مى‪كرد رسيدم و مثـل كسى‪كه‪منكر است‪به‪او گفتم،مگـر شما نگفتيـد،كه شـريف عمــر نمى‪ميـرد مگـر آنكه خدمت حضرت"صاحب الامر"(عج) مى رسد؟به من گفت‪تو از كجا دانستى كه‪اوخدمت حضرت"صاحب الامر"(عج) نرسيدﻩاست؟من بعدها در مجلسى به فرزند شريف عمر بن حمزه كه معروف بـه شــريف ابوالمنـاقـب بـود بـرخـوردم، گفـت: ▫️وقتـى پـدرم مریـض بـود،شبـى مـن خدمتش بودم بـه كـلـى قوايـش تحليل رفته بود و حتّى جوهـرﻩصوتش شنيـده نمى شد . اواخر شب‪با آنكه من‪تمـاﻡدرها را بسته بودم ،ناگهـان دیدم شخصى وارد منـزل شدكه از هيبـت او مـن جـرات نكـردم از ورودش سـؤاﻝكنم،پهلوى پدرم نشست و با او آرام آرام صحـبـت مى كـرد، پـدرم مرتب اشك مى ريخت سپس برخاست و رفـت . وقتى از چشـم مـا ناپـديـد شد، پـدرم گفـت : 🔸مـرا بـنـشــانيد ، مـا او را نـشــانيدیـم چشمهـايش را باز كرد و گفت : ✓اين مردى كه پهلوى من نشستـه بـود كجا رفت؟گفتيم از هماﻥراهى كه آمده بود بيرون رفت. گـفـت : عقبـش برويد او را برگردانيـد، ما ديـديم درها مثل قبل بستـه است و اثرى از او نيست،برگشتيم نزد پدر وجـرياﻥرا براى او گفتيم . ✓گفت : اين آقا حضرت"صـاحب الامـر"(عج)بود، سـپــس بـاز كسـالـتـش سـنـگـيــن شـد و بـى هـوش گـرديـد و پـس از چنـد روز از دنيـا رفـت. 📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman