علاقه به گمنامی شهید اسحاقی از جمله کسانی بود که کمتر حرف می‌زد و بیشتر مطالعه و فکر می‌کرد و هرگز حاضر نبود از سمت و عنوان خود سخنی به میان بیاورد حتی در طول عملیات‌ها که سه بار مجروح شد حاضر به بازگشت به شهر خود نشد بلکه اعضای خانواده از مجروحیتش مطلع شوند و برای معالجه به تبریز و مشهد اعزام و بار سوم خودش به مسجد سلیمان نزد دائی خود رفت و تا پایان معالجه در این شهرها ماند و این عرفان و علاقه به گمنامی باعث شد تا آخر عمرش کسی، حتی اعضای خانواده‌اش از سمت او در سپاه و جبهه و حتی نحوه شهادتش بی‌اطلاع باشند. روزی از وی پرسیده شد: تو که همیشه در جبهه‌ها حضور داری چرا با لشگر قدس گیلان نمی‌روی؟ او جواب داد: بچه‌های لشگر قدس همه آشنا هستند و هر کاری که انجام دهی ممکن است ریا شود ولی با بچه‌های لشکر امام حسین (علیه السلام) راحتم. بزرگترین دغدغه وی جنگ تحمیلی بود و با توجه به نوع کار بدون استثنا در شب‌های عملیات به اتفاق لشکر امام ۱۴ حسین (علیه السلام) عازم جبهه می‌شد.