مصطفی ندیده‌ ام رخ خوب تو، روزکی چند است بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است به یک کرشمه دل از غمزهٔ تو خرسند است فتور غمزهٔ تو خون من بخواهد ریخت بدین صفت که در ابرو گره در افکند است یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای که صدهزار چو من دلشده در آن بند است مبر ز من، که رگ جان من بریده شود بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟ کسی که همچو من(《عراقی》) اسیر عشق تو نیست شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟ خدایا خود را به من بشناسان، اگر خود را به من نشناسانى، پیامبرت را نشناسم، خدایا پیامبرت را به من بشناسان، اگر پیامبرت را به من نشناسانى، حجّتت را نشناسم، خدایا حجّتت را به من بشناسان، اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دینم گمراه شوم. خدایا مرا به مرگ جاهلیّت نمیران، و دلم را پس از اینکه‏ هدایت نمودى، منحرف مکن. خدایا چنان‏ که به ولایت کسى‏ که طاعتش را بر من واجب کردى، از ولایت والیان امر خود پس از پیامبرت (درود تو بر او و خاندانش) تا زمامدارى والیان امرت امیرمؤمنان على بن ابى‏ طالب و حسن و حسین و على و محمّد و جعفر و موسى و على و محمّد و على و حسن‏ و حجّت قائم مهدى (درود تو بر همه ایشان) قبول کردم، خدایا پس مرا بر دینت ثابت بدار، و تحت فرمانم‏ بکار گیر، و دلم را براى ولىّ امرت نرم کن💐💐💐 ارادتمند.نوری ثابت 🙏