آزادي از زندان  اباصلت مي گويد: پس از دفن حضرت رضا(علیه السلام)، به دستور ماُمون يك سال زنداني شدم. پس از يك سال از تنگي زندان و شب نخوابي به ستوه آمدم، دعا كردم و براي رهايي از زندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شوم. از خداوند خواستم به بركت آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)در كار من گشايشي انجام دهد.  هنوز دعايم به آخر نرسيده بود كه امام جوادعلیه السلام وارد زندان شد و فرمود: اي اباصلت از زندان خسته شده شده اي .عرض كردم به خدا سوگند خسته شدم فرمود: برخيز، دستي به زنجيرها زد و غل و زنجيرها از دست و پاي من بر زمين افتاد. سپس دست مرا گرفت  و از كنار نگهبانان زندان عبور داد .نگهبانان در حالي كه مرا نظاره مي كردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم. سپس حضرت فرمود: برو در امان خدا كه هرگز نه دست مامون به تو نمیرسد بعدفرموداگرهمان یکسال پیش دعامیکردی وبه مامتوسل میشدی،یکسال درزندان نمی ماندی عیون اخبارالرضا ج ۲ ص ۶۷۸ ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝