🌸داستان وزیر و کار خدا🌸
🌿سلطانی به وزیرش گفت سه سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی و گرنه عزل میشوی...
🍃سوال اول: خدا چه میخورد؟
🍃سوال دوم: خدا چه می پوشد؟
🍃سوال سوم: خدا چه کار میکند؟
🌾وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود ولی غلامی فهمیده و زیرکی داشت.
وزیر به غلام گفت: سلطان سه سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم.
اینکه :خدا چه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کار میکند؟
🌱غلام گفت: هرسه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...!
🌷اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش رامیخورد.
🌷اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد.
🌷اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
☀️فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند.
وزیر به دو سوال جواب داد ، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟
وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد.
🌱گفت پس لباس وزارت را دربیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟
🌚غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟!
🌹خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.
❣بار خدایا توئی که فرمانروائی،هرآنکس را که خواهی سلطنت بخشی و از هر که خواهی فرمانروائی را بازستانی...❣
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•