هدایت شده از کوله بار کرمان
بسم رب الشهداء والصدیقین 🔰 گل اشکم شبی وا میشد ای کاش همه دردم مداوا میشد ای کاش به هرکس قسمتی دادی خدایا شهادت قسمت ما میشد ای کاش گاهی وقت ‌هاکه بغض دلتنگی بر دلت سنگینی میکند ومحرمی را نمی یابی شاید اگرچشمانت را ببندی و در کنج خاکریزی از خاکریز‌های شلمچه بیتوته کنی کمی آرام شوی. آری من دلتنگ شلمچه ام،دلتنگ غروب قطعه ای از بهشت وامتداد خورشید با گنبد طلایی حسین بن علی علیه السلام غروب شلمچه وحسرت گذشتن از آنسوی مرزها دلگیری غروب شلمچه را زمانی فهمیدم که چشمانم آبی بیکران آسمانش را زیارت کرد،همانجایی که محل بارش بی امان گلوله ها وخمپاره ها بود جایی که جوانان مست عطر شهادت بودند وچفیه وپلاک وسربندشان آغشته به خونی بود که برای دفاع از وطنشان فداکردند. در روزهایی که کاروانان ره عشق بسوی شلمچه رهسپارند،روح وروانم به آنجا پرمیکشد جبههٔ همهٔ عاشقانه ها،عاشقانه هایی از جنس عبد وخالق مهربانش شلمچه است که آینهٔ درخشانی است که جبهه و خاک های سرخ رنگش در عمق وجود آن میدرخشد دریچه ای از آسمان که از آن بوی بهشت استشمام می‌شود جایی که اشک هایت میهمان خاک ها می‌شوند ایمانت به امید آرزو میبخشد و دلت را به آسمانی امانت میبرد که گویا به خاکش نزدیک است به نماز که می ایستی دلت روانه آسمان میشود گویا نماز را اقتدا کرده ای به قافله ای از عشق قافلهٔ شهدا... نماز بر تربت شهیدان،آن هم در غروب بی نظیر شلمچه آرامش دل های عاشق و بی قرارمان می شود حیران میشوی دلت به آنجا وصل میشود می‌مانی که بمانی یا بروی،دل بکنی یا دل جا بذاری؟! مرور میکنم گــاهی خاکریزهای طلائیه را رملستانِ فکہ را،عطشِ شلمچہ را... و امـــان از شلمچہ امـــان از شلمچہ و داستانِ عطشے که مےکُشــد ما را... این روز ها دلم سنگینی می کند، هوای چشمانم بارانیست، دلم هوای شلمچه دارد دل تنگی ام را چگونه برایت بگویم ؟؟!! چگونه بگویم هوای قدم زدن در خاک اسمانیت را دارد ؟! چگونه بگویم دلم بوی خدا را در نزدیکی شما میخواهد ؟! اری دلم تورا میخواهد ای قطعه ای از بهشت، همان جای که خون شهدا بر خاکت بوسه زدنند.. در این روزهای دوری دلم تو رامیخواهد. دلم همان صدای راوی می خواهد که از مظلومیت شهدای شلمچه بگوید ومن ارام بر روی خاک ها بنشینم و زانویم را بغل بگیرم و اشک های دلتنگی صورتم را بشویند و مرا رها کنند از این دلتنگی دیرینه پس می‌نویسم برای تو ای شهید،ای آینهٔ رشادت‌ها و جوانمردی ها،ای امواج خروشان غیرت وای روشنای چشمان ظلمت زدهٔ من! شاید گوشهٔ چشمی از جانب تو مرا بس باشد تا در مسیرت،قدم بزنم،نفس بکشم وروح بی‌قرارم سامان بگیرد... همزاد کویرم تب باران دارم درسینه دلی شکسته پنهان دارم در دفتر خاطرات من بنویسید من هرچه که دارم از شهیدان دارم 🇮🇷کمیته خادم الشهداء استان کرمان 🆔@koolebarkerman 🌐zil.ink/koolebarkerman