اول اذان در مسجد حاضر بود . هنوز اذان نگفته بود که وضو می‌گرفت و خود را به مسجد می‌رساند. من که همکارش بودم ندیدم که نماز اول وقت به جماعتش به تأخیر بیفتد. در مدت هشت ماهی که ارشد نظامی گروهان بودم نسبت به رفت و آمد زیادش به مقبره شهدای گمنام کنجکاو شده بودم . فهمیدم دور از چشم دیگران و مخفیانه عبادت می‌کند. گاهی نیمه شب ها به مقبره شهدا می رفت و قرآن و زیارت عاشورا می‌خواند . باطنش را با عبادت ها صیقل میداد و پله پله به ملاقات خدا نزدیک می شد.... 🖇به نقل از↓ ″ مجتبی کیانی ، همکار شهید ″ 📌برگرفته از کتاب↓ ″ لبخندی‌به‌رنگ‌شهادت، فصل۶ ″