تابوت خالی
کنار حیاط افتاده،
حسن کنار تلی از خاکستر کز کرده و در فکر است.
حسین خود را روی بستر خالیِ مادر انداخته و می لرزد.
زینب در حال تکاندن خاکِ چادر، بغض میخورد.
و
علی ایستاده
پر از آه ، کنار چاه.
چه شامی... چه غریبانی...
چرا بعد از تصور خانه ی زهرا ،
من هنوز زنده ام؟!...
#زهره_قاسمی
@khalvatevesal