آقای بیرانوند، ستون تیم ملی
وقتی دیدم با اون وضع اومدید تمرین و دوست داشتید تو میدون بمونید و هیچ جوره عقب نکشید، خیلی به قول بعضی رفقا قلبم اکلیلی شد برای غیرت و جنگندگیتون ..
بغضم گرفت از مظلومیت تیم ملی کشورم و از اراده و عشق و تعهد شما.. شاید باورتون نشه، ولی ما حس جامانده رو داریم که نشده بیایم برای تشویقتون
دل مادرامون براتون بیقراره) دعا میکردن حال شما خوب خوب بشه تا توی زمین ببینن شیر بیشه ایران رو
انصافا به سفارش مادر شهید خالقی پور عمل کردید، مثل شهدامون تا آخرین لحظه که تفنگ توی دستشون بود جنگیدید، مثل فرزندای اون شیر زن/ مجروح شدید، دوباره با این حال برگشتید توی خاکریز ، یاد اون جوانمردایی که چشم دادن، دست و پا دادن، ولی از خاکشون دست نکشیدن و برگشتن تا با تک تک سلولاشون تا جایی که میشه از ایرانمون دفاع کنن، آره واقعا ، اون بانو وقتی شما رو بدرقه کرد گفت:وقتی تیم ملی را بدرقه میکردم یاد بدرقه سه فرزند شهیدم افتادم
میدونست برای ایران سنگ تمام میگذارید،
ولی ما نمیدونستیم تا این حد که هیچ جوره تسلیم نشید
انشاالله همین روزا پیروزی هامون توی جامجهانی رو باهم تو ایران جشن میگیریم، قلبمون توی سینه منتظر توپ زدنای شما توی دراوزهی ناامیدی ها و تمام تاریکی هاست//
سر تعظیم خم کردن در برابر عزم و غرور شما کمه، قهرمانای وطنم🌱
دعای مادرامون پشت سرتونه ،آرزوهامون توی اراده هاتون و رهایی بغض هامون توی دیدن پرچممون در اوج و زمزمه سرودمون از پشت تلویزیونا نزدیک ترین لحظهی نزدیکی ما به شماست، انگار ما وسط چمن داریم همه با هم برای ایران میخونیم
بجنگید، جنگ جنگ، تاپیروزی🇮🇷